با موتور گازى مى آمد كميته. سر و كله اش پيدا مى شد،
تيكه بود كه بارش مى كردند. ـ آقا بروجردى،
پاركينگ ماشين هاى ضد گلوله اون طرفه، برو اونجا پاركش كن.
حيفه اين رو سوار ميشين ها. ميدونى يك خط بيفته بهش چى ميشه؟
حاجى بده ببرم روش چادر بكشم آفتاب نخوره، حيفه.
موتور را داده بود دست اين آخرى. گفته بود
«بارك اللّه، فقط بپاها. ما همين يه وسيله رو داريم».
شهید محمد بروجردي
حضرت امام باقر ع :
مَا مِنْ عَبْدٍ يَبْخَلُ بِنَفَقَةٍ يُنْفِقُهَا فِيمَا يُرْضِي اللَّهُ إِلَّا ابْتُلِيَ بِأَنْ
يُنْفِقَ أَضْعَافَهَا فِيمَا أَسْخَطَ اللَّهَ. تحف العقول، ص 293
هر بنده كه از صرف مال در آنجا كه خدا راضى است بخل كند،
به صرف چند برابر آن در جايى كه خدا ناراضى است دچار گردد.
بالاى تپه اى كه مستقر شده بوديم، آب نبود. بايد چند تا از بچه ها،
مى رفتند پايين، آب مى آوردند. دفعه ى اول، وقتى برگشتند،
ديديم آقا مهدى هم همراهشان آمده. از فردا،
هر روز صبح زود مى آمد. با يك دبه ى بيست ليترى آب.
شهید مهدي زين الدين
شهیدان مان چنین پیام می دهند که باید سیاهی شب را با سرخی خون شکافت و
معنای حیات را در طلوع فجر چنین نوشت: می سوزیم تا با کفر نسازیم و
کشته می شویم تا چراغ توحید را خاموش نکنند.
شهيد محمد رضا خازن
گـاهـی کـه چـادرم خـاکـی میشـود...
از طعنــه هــای مــردم شـهــر...
یاد چفیـه هـایی می افتـم...
که برای چادری ماندنم...
خــونـی شدند !...
چادرے باش !
نه از روے اجبار و صورتے با هزار قلم آرایش...
نه از روے زیباتر شدטּ چهره ات با هزار عشوه ...
نه از روے خاص بودטּ با جلب نگاه شهوت آلود ...
از روے آنکه یادگار حضرت زهراست (س)
خواهرم انسانیت اینگونه نیست / شخصیت هم زیباییهدر گونه نیست
خواهرم این بد حجابی خاری است / شخصیت همنیست بیماری است
خواهرم این بد حجابی ترکش است / با حجاب دیدهدر آرامش است
خواهرم این عشوه و نازو ریا / ای دریغ ازعفت و یک جو حیا
نازو عشوه جلوه ای حیوانی است / قلب مولاخون از این نادانی است
قلب مولا درد ناک گردیده است / بد حجابی ریشهکن گردیده است ؟
از شهیدان یادی آیا مانده است؟ / یا که عکسو چفیه بر جا مانده است!
من حجاب را دوست دارم، تو اما نه!
من به چادر بر سرم افتخار میکنم،
تواما گویا سنگینی نواری بر سرت آزاردهنده است!
اینجاست فرق من و تو؛
من زیباییرا برای خود و خانوادهام میخواهمو تو برای غیر.
من آزادی روحام را میخواهم و تو آزادینفسات را.
من آسایش دو دنیا را میخواهم و تو آسایشدنیای دنی را
(هرچند که از همان هم محرومی!).
من رضای الله را میخواهم و تو رضای الاهرا.یادت بیاورم؛
حجاب را من نخواستهام؛معبود و معشوقاتخواسته است.
عاشق هم که جز رضای معشوق، چیزی نمیخواهد!